جدول جو
جدول جو

معنی خراش خزاعی - جستجوی لغت در جدول جو

خراش خزاعی
(خَ)
ابن امیه بن ربیعه بن فضل بن منقدبن عفیف بن کلیم بن حبشه بن سلول خزاعی کلیبی. ابن کلبی او را با کنیۀ ابانضله ذکر کرده است و او حلیف بنی مخزوم می باشد. وی مریسیع و حدیبیه رادید و سر پیغمبر را تراشید. ابن سکن از او حدیثی واحد نقل کرده است که گفت: من سر پیغمبر را در ناحیۀ مروه در عمرهالقضیه اصلاح کردم. ابوعمر او را خراش بن امیه بن فضل کعبی نام می برد و در ترجمه حال او می آورد که او حدیبیه و خیبر را دید و رسول خدا او را سواربر شتری بنام ثعلب بمکه فرستاد. قریشی ها او را آزارکردند و قصد کشتن او را داشتند، ولی حبشیان مانع ازکشتن او شدند، لذا او توانست که بازگردد. پس از او عثمان به این ماموریت رفت. ابوعمر او را خراش بن امیه بن فضل کلیبی سلولی آورده است و گفته در صحابه بغیر او کس دیگر نمی شناسد. (از اصابه ج 1 قسم 1 ص 107)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(خُبْ با بِ خُ)
وی پدر ابراهیم است طبرانی و ابونعیم بین او و خباب بن ارت فرق گذاشته اند و نیز از طریق قیس بن ربیع از محراه بن ثور از ابراهیم بن خباب از پدرش روایت شده که گفت از رسول خدا شنیدم که میگفت: ’اللهم ّ استرعورتی و آمن روعتی واقض عنی دینی’. ابو موسی او را استدراک کرده است. صاحب اصابه میگوید من نه نام او را در تجرید دیدم و نه اصل او را. (از اصابه قسم 1 ص 102)
لغت نامه دهخدا